gloomدیکشنری انگلیسی به فارسیغم و اندوه، دل تنگی، تاریکی، افسردگی، تیرگی، ملالت، عبوس بودن، کش رفتن، افسرده شدن، دلتنگ بودن، تاریک کردن، تیره کردن، ابری بودن
غلیوم صوریلغتنامه دهخداغلیوم صوری . [ غ ِ م ِ ] (اِخ ) (1130 - 1183 م .). رئیس اسقفان صور و مورخ جنگهای صلیبی . (از اعلام المنجد).
غلیوم الفاتحلغتنامه دهخداغلیوم الفاتح . [ غ ِ مُل ْ ت ِ ] (اِخ ) تلفظ عربی گیوم فاتح . رجوع به همین نام و اعلام المنجد شود.
غلیوم تللغتنامه دهخداغلیوم تل . [ غ ِ ت ِل ل ] (اِخ ) تلفظ عربی گیوم تل . رجوع به گیوم تل و اعلام المنجد شود.