gangدیکشنری انگلیسی به فارسیباند، گروه، دسته، دسته جنایتکاران، جمعیت، گام برداری، رفتن، دسته جمعی عمل کردن، جمعیت تشکیل دادن
گنگواژهنامه آزادنوعی آواز رپ، دربارۀ پلیس ِ جنگ و اسلحه و ... (املشی؛ شرق گیلان) gong؛ لوله های سیمانی، با قطر دهانۀ نزدیک به یک متر، که برای ساختن چاه آب کم عمق در دشت های گیلان استفاده می شود.
پِنگِریدَنگویش بختیاریپراکندهشدن، منتشرشدن، پرشدن فضایى از گاز یا آب. bu naft pengerida be otâq> اتاق پر از بوى نفت شده است> . ow pengerida be gong> مجراى آب پر شده و راه خروج ندارد> .