gorgingدیکشنری انگلیسی به فارسیگورینگ، پر خوردن، زیاد تپاندن، پر خوری کردن، بلعیدن، با حرص و ولع خوردن
سنگینخواریgorgingواژههای مصوب فرهنگستانمصرف یک یا دو وعدۀ غذایی مفصل با کلسترول زیاد بهجای سه وعدۀ اصلی
گورچینکلغتنامه دهخداگورچینک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 48 هزارگزی باختر قیدار، سر راه عمومی . کوهستانی و سردسیر است و 72 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول غل
گورنیکلغتنامه دهخداگورنیک . (اِخ )دهی است از دهستان شپیران بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 39500 گزی جنوب باختری سلماس و 2500 گزی جنوب ارابه رو قلعه رش دره . هوای آن سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 52</span
ورنقلغتنامه دهخداورنق . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو شهرستان تبریز. در 5 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به مراغه . دارای 153تن سکنه است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.<b
arguingدیکشنری انگلیسی به فارسیاستدلال، استدلال کردن، مشاجره کردن، بحی کردن، گفتگو کردن، دلیل اوردن، سر و کله زدن