gossamerدیکشنری انگلیسی به فارسیگاسامر، تنزیب، پارچه بسیار نازک، بند شیطان، لعاب خورشید، لعاب عنکبوت، سبک، نازک، لطیف
وشمگیرلغتنامه دهخداوشمگیر. [ وُ ] (نف مرکب ) وشم گیرنده . صیدکننده ٔ وشم . صیاد کرک (بلدرچین ) . (فرهنگ فارسی معین ).
وشمگیرلغتنامه دهخداوشمگیر. [ وُ ] (اِخ ) ابن زیار (323-357 هَ . ق .). از ملوک دیالمه ٔ آل زیار. پس از قتل مرداویج سپاهیان گیل و دیلم با او بیعت کردند. نصربن احمد چون خبر قتل مرداویج را شنید به ماکان بن کاکی و محمدبن محمدبن مظفر