graphدیکشنری انگلیسی به فارسینمودار، گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
کاسچنگgrabواژههای مصوب فرهنگستانوسیلۀ بلند کردن و جابهجایی بار متشکل از دو نیمکاسۀ بزرگ که از آن برای بارگیری و تخلیۀ بارهای فلهای استفاده میشود
الوارگیرlog grabواژههای مصوب فرهنگستانابزاری که به سر جرثقیل وصل میشود و دارای دو بازو برای بلند کردن و جابهجایی دستههای الوار است
کاسچنگgrabواژههای مصوب فرهنگستانوسیلۀ بلند کردن و جابهجایی بار متشکل از دو نیمکاسۀ بزرگ که از آن برای بارگیری و تخلیۀ بارهای فلهای استفاده میشود