grazingدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، چراندن، چریدن، تغذیه کردن از، خراشیدن، گله چراندن، چرانیدن، خوراک دادن
gracingدیکشنری انگلیسی به فارسیخوشبختی، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، اراستن، تشویق کردن، لذت بخشیدن
grazingدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، چراندن، چریدن، تغذیه کردن از، خراشیدن، گله چراندن، چرانیدن، خوراک دادن
چرای تأخیریdeferred grazingواژههای مصوب فرهنگستانجلوگیری موقت از ورود دام به مرتع با هدف فراهم کردن شرایط رشد گیاهان علوفهای تا مرحلهای مشخص
چرای چرخشیrotation grazing/ rotational grazing, cyclic grazingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی چرای دورهای که در آن دورههای تناوب از الگویی منظم تبعیت میکند
چرای دورهایperiodic grazing, intermittent grazingواژههای مصوب فرهنگستانچرایی که بهصورت متناوب در هر مرتع انجام بشود