graveدیکشنری انگلیسی به فارسیقبر، خاک، گودال، حفره، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین
grieveدیکشنری انگلیسی به فارسیگریه کن، غصه دار کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن، محزون کردن، مغموم بودن