grateدیکشنری انگلیسی به فارسیرنده کردن، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، زندان، صدای تصادم، با شبکه مجهز کردن، حبس کردن، شبکه دار کردن، ساییدن، ازردن، صدای خشن دراوردن، بزور ستاندن، سابیدن
grotesqueدیکشنری انگلیسی به فارسیغریب، چیز عجیب و غریب، چیز بی تناسب، مضحک، غریب و عجیب، بی تناسب، تناقض دار
grotesqueدیکشنری انگلیسی به فارسیغریب، چیز عجیب و غریب، چیز بی تناسب، مضحک، غریب و عجیب، بی تناسب، تناقض دار