groundingدیکشنری انگلیسی به فارسیزمینی، بناء کردن، بگل نشاندن، بزمین نشستن، فرود امدن، اصول نخستین را یاد دادن
زمینهسازیgroundingواژههای مصوب فرهنگستاندر مطالعات گفتمانی و کاربردشناختی، سازوکارهایی که گوینده یا نویسنده با استفاده از آن پیام اصلی و حوادث جانبی آن را بیان میکند
پسزمینهسازیbackgroundingواژههای مصوب فرهنگستاندر مطالعات گفتمانی و کاربردشناختی، فرایندی که به صحنهآرایی و ایجاد موارد حاشیهای در کنار پیام اصلیِ نویسنده یا گوینده مربوط میشود
پیشزمینهسازیforegroundingواژههای مصوب فرهنگستاندر مطالعات گفتمانی و کاربردشناختی، فرایندی که به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد