grubsدیکشنری انگلیسی به فارسیگربها، خوراک، مزدور، کرم حشره، نوزاد، بچه مگس، کوتوله، نویسنده مزدور، خوشهچین، جان کندن، زمین کندن، جستجو کردن، قلع کردن، از کتاب استخراج کردن، خوردن، خوراک دادن، از ریشه کندن یا دراوردن
groupsدیکشنری انگلیسی به فارسیگروه ها، گروه، غند، دسته، انجمن، جمعیت، جمع شدن، گروه بندی کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن
غروبفرهنگ فارسی عمید۱. زمان قرار گرفتن خورشید در افق؛ پایانِ روز.۲. (اسم مصدر) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره.۳. پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت.