gutدیکشنری انگلیسی به فارسیروده، دل و روده، شکم، زه، تنگه، شکنبه، احشاء، شکمگندگی، جرات، بنیه، نیرو، طاقت، روده در اوردن از، حریصانه خوردن
gudgeonsدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگران، میلهاهرمی، سرمحور، قطب، اسه، ماهی ریز قنات، ادم زودباور، وسیله تطمیع، محور
gudgeonsدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگران، میلهاهرمی، سرمحور، قطب، اسه، ماهی ریز قنات، ادم زودباور، وسیله تطمیع، محور