gullyدیکشنری انگلیسی به فارسیگوساله، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک، کارد، ساطور، اب گذر، زه کشی، کندن، درست کردن
آبکندgully 1واژههای مصوب فرهنگستاندرۀ کوچک و باریک و ژرفی که براثر عبور سیلاب بر روی رسوبات و خاکهای سست سطحی به وجود میآید