اعمللغتنامه دهخدااعمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) کارگرتر. عمل کننده تر. اثرگذارنده تر. (یادداشتهای مؤلف ). باعمل تر. مؤثرتر. کارگرتر. (ناظم الاطباء): و لم ار شیئاً من الادویة المسهلة الحادة اعمل فی اوجاع المرة السوداء منه [من الحنظل ]. (ابن البیطار).
احملدیکشنری عربی به فارسیرقم نقلي , رساندن , بردن , حمل کردن , نقل کردن , تجاهل کردن , ناديده پنداشتن , چشم پوشيدن , رد کردن , بي اساس دانستن , برسميت نشناختن