لغتنامه دهخدا
خاییدن . [ دَ ] (مص ) بدندان نرم کردن . (برهان قاطع). مضغ کردن . جاویدن . بدندان نرم کردن . (ناظم الاطباء). مضغ. لوک . ضوز. (تاج المصادر بیهقی ). جویدن . رجوع به خائیدن شود : یشگ نهنگ دارد دل را همی شخایدترسم که ناگوارد ایدون نه خرد خاید. <