آرد گندم سختhard wheat flourواژههای مصوب فرهنگستانآرد گندم تهیهشده از گندم سخت که در مقایسه با گندم نرم، پروتئین بیشتری دارد
hardدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت، در مضیقه، دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، قوی، سخت گیر، زمخت، قسی، ژرف، نامطبوع، معضل، خسیس، پرصلابت، پینه خورده، فربه
ذخیرهسازی شبکهایnetwork-attached storage, NASواژههای مصوب فرهنگستانفناوری سادهای برای ذخیرهسازی که در آن یک یا چند آرایۀ سختدیسک (hard disk) یا دیگر افزارههای ذخیرهساز با رایانۀ کارساز پیوند دارند که بهصورت گره در شبکۀ محلی رایانهای وجود دارد
سامانۀ رایانهcomputer systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای شامل مجموعۀ کامل سختافزاری و لوازم جانبی مانند رانههای دیسک سخت (hard disk)، فلاپیدیسک (floppy disk)، نمایشگر، موشی، سامانۀ عامل، نرمافزار و چاپگر که سازگار با یکدیگر طراحی میشوند
hardدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت، در مضیقه، دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، قوی، سخت گیر، زمخت، قسی، ژرف، نامطبوع، معضل، خسیس، پرصلابت، پینه خورده، فربه