hardenedدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت است، سخت شدن، سخت کردن، سفت شدن، سفت کردن، ماسیدن، تبدیل به جسم جامد کردن
عامل پخت 1curing agent 1واژههای مصوب فرهنگستانترکیباتی که با رزینهای بسپاری واکنش میدهند تا آنها را سخت کنند متـ . سختکننده hardener