گوهرگونلغتنامه دهخداگوهرگون . [ گ َ / گُو هََ ] (ص مرکب ) مانند گوهر. بسان گوهر. چون گوهر. همانند گوهر : گاه گوهرپاش گردد گاه گوهرگون شودگاه گوهربار گردد گاه گوهرخر شود.فرخی .
حواریونلغتنامه دهخداحواریون . [ ح َ ری یو ] (اِخ )نام دوازده قطعه جزیره ای است که در انتهای جنوبی آمریکای جنوبی در جوار تنگه ٔ ماژه لان قرار گرفته است .
حواریونلغتنامه دهخداحواریون . [ ح َری یو ] (اِخ ) ج ِ حواری . (ترجمان عادل بن علی ). یاران مسیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابوالفرج بن الجوزی در المدهش نام حواریون عیسی را بشرح زیر آورده است : 1- شمعون الصفا. 2- شمعون ا
گوارونلغتنامه دهخداگوارون . [ گ ُ ] (اِ) جوششی باشد که به سبب سودا بر پوست آدمی پیدا شود و روزبه روز پهن گردد و پوست را درشت گرداند، و به عربی قوبا گویند. (برهان ). خشک ریشه و قوبا. (ناظم الاطباء).
وارونگیلغتنامه دهخداوارونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی وارونه . واژگونگی . سرنگونی . انقلاب . (از یادداشتهای مؤلف ).