وقملغتنامه دهخداوقم . [ وَ ] (ع مص ) خورده شدن گیاه زمین یا سپرده شدن . || فرونشاندن جوشش دیگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || چیره شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ستم کردن . (منتهی الارب ). || خوارکردن و شکستن و بازداشتن کسی را از حاجت و به زشتی بازگردانیدن و سخت
وکملغتنامه دهخداوکم . [ وَ ] (ع مص ) سپرده شدن زیر پای و خورده شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و فعل آن به طور مجهول استعمال شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به سختی راندن کسی را. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || اندوه مند گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکستن
عکوملغتنامه دهخداعکوم . [ ع َ ] (ع ص ) برگردنده ، و جای بازگشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن که پس از هر دختر پسر زاید. (منتهی الارب ). زن مِعقاب . (از اقرب الموارد).
پوچدیکشنری فارسی به انگلیسیabsurd, airy, blank, empty, frothy, hokum, hollow, inane, meaningless, null, phantom, rubbish, tinsel, trumpery, vacuous, vain, windy
بی معنیدیکشنری فارسی به انگلیسیabsurd, crap, empty, fandango, hokum, inane, inexpressive, insignificant, meaningless, nonsensical, pointless, purposeless, senseless, senselessly, trumpery, unmeaning, vacuous
چرنددیکشنری فارسی به انگلیسیbalderdash, blather, bosh, bromidic, crap, frothy, drivel, fandango, hogwash, hokum, idle, inane, inanity, nonsense, nonsensical, poppycock, preposterous, ridiculous, rigmarole, talk, trashy, twaddle, vapid