holdدیکشنری انگلیسی به فارسینگه دارید، نگاهداری، نگه داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، باز داشتن، جا گرفتن، تصرف کردن
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
householdدیکشنری انگلیسی به فارسیلوازم منزل، خانواده، خاندان، اهل بیت، اهل خانه، صمیمی، مستخدمین خانه، خانمان، خانگی