اسبدوانیhorse racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی در مسیری مشخص که هدف آن تعیین سریعترین اسب و چابکسوار آن است متـ . چابکسواری
horseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی، وابسته به اسب
horseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی، وابسته به اسب