husbandدیکشنری انگلیسی به فارسیشوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن
husbandsدیکشنری انگلیسی به فارسیشوهران، شوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن
کشتیدارship's husbandواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که ازطرف مالک کشتی مسئولیت رسمی ادارۀ امور کشتی را بر عهده دارد
چوبینلغتنامه دهخداچوبین . (اِخ ) بعضی گویند چوبین شهری بوده از ابنیه کیانی و برخی نسبت بنای ببهرام چوبینه میدهند. بهرحال گویند چوبین در زمان صفویه خراب شد و پس از خرابی قلعه ای در آن بساختند. (مرآت البلدان ج 4 صص 276 - <span c
husbandsدیکشنری انگلیسی به فارسیشوهران، شوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن
husbandsدیکشنری انگلیسی به فارسیشوهران، شوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن
کشتیدارship's husbandواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که ازطرف مالک کشتی مسئولیت رسمی ادارۀ امور کشتی را بر عهده دارد