identifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیشناسایی می کند، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، تمیز کردن، تمیز دادن
شناسانه 1identifierواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از نویسهها که برای شناسایی در پیام گنجانده میشود
شناسانۀ اطلاعاتinformation identifierواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از نشانهها که برای تشخیص هویت بستۀ اطلاعاتی به کار میرود
شناسانة زبانlanguage identifierواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی در مدخل اصطلاحی که نشاندهندة نام زبان است
شناسانة مکانcountry identifierواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی در مدخل اصطلاحی که نشان میدهد بازنمود (designation) در کدام منطقة جغرافیایی به کار میرود