consideredدیکشنری انگلیسی به فارسیدر نظر گرفته شده، مطرح شده، سنجیده، با اندیشه صحیح، بافکر باز و درست
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
استخوانبُری بیکر و هیلBaker and Hill osteotomyواژههای مصوب فرهنگستانبرش پاشنه و وارد کردن گوِهای از استخوان در آن برای اصلاح تغییر شکل استخوان مچ پا
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
غیر عاقلانهدیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, impolitic, inexpedient, infantile, injudicious, irrational, unwise
نابجادیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, improper, inapt, incorrect, infelicitous, injudicious, inopportune, mistaken
نامعقولدیکشنری فارسی به انگلیسیabsurd, ill-considered, implausible, impolitic, inconsequent, inconsequential, insane, irrational, perverted, unadvised, unadvisedly, unreasoning, unsound, untypical
ناشایستهدیکشنری فارسی به انگلیسیbelow, ill-considered, ill-suited, improper, inadequate, inappropriate, incongruous, incorrect, indecent, misdeed, naughty, unfit, unseemly, unsuitable, unworthy