فشردهسازی تصویرimage compressionواژههای مصوب فرهنگستانعملیاتی که در آن، ضمن حفظ اطلاعات تصویر، از حجم آن کاسته میشود و حافظه و زمان کمتری صرف ذخیرهسازی و انتقال میشود
imageدیکشنری انگلیسی به فارسیتصویر، تصور، شکل، تمثال، منظر، شمایل، مجسم کردن، خوب شرح دادن، مجسمساختن
imageدیکشنری انگلیسی به فارسیتصویر، تصور، شکل، تمثال، منظر، شمایل، مجسم کردن، خوب شرح دادن، مجسمساختن