immersesدیکشنری انگلیسی به فارسیغوطه ور است، فرو بردن، پوشاندن، غسل ارتماسی دادن، غوطه دادن، زیر اب کردن
immerseدیکشنری انگلیسی به فارسیغوطه ور شدن، فرو بردن، پوشاندن، غسل ارتماسی دادن، غوطه دادن، زیر اب کردن