immoralدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر اخلاقی، فاسد، بد سیرت، هرزه، فاسد الاخلاق، بد اخلاق، زشت رفتار، نا پارسا، بدون احساس مسئوليت اخلاقی
اخلاقستیز1immoralist, immoralواژههای مصوب فرهنگستان1. کسی که با نهاد اخلاق و ارزشها و هنجارهای اخلاقی مقبول و تثبیتشده ستیز دارد 2. ویژگی چیزی که مغایر با اخلاق و هنجارهای مقبول و تثبیت شده است
اخلاقستیز1immoralist, immoralواژههای مصوب فرهنگستان1. کسی که با نهاد اخلاق و ارزشها و هنجارهای اخلاقی مقبول و تثبیتشده ستیز دارد 2. ویژگی چیزی که مغایر با اخلاق و هنجارهای مقبول و تثبیت شده است
اخلاقستیزیimmoralism,immoralityواژههای مصوب فرهنگستانمخالفت با نهاد اخلاق و ارزشها و هنجارهای اخلاقی تثبیت شده و مقبول
غیر اخلاقیدیکشنری فارسی به انگلیسیimmoral, sinful, amoral, amorally, unethical, unhealthy, unlawful, unprincipled
بدسرشتدیکشنری فارسی به انگلیسیdiabolic, ill-natured, immoral, iniquitous, maleficent, malicious, malignant, wicked
فاسددیکشنری فارسی به انگلیسیbad, corrupt, decadent, filthy, flyblown, immoral, perverse, putrid, rancid, rotten, spoilage, unsound
اخلاقستیز1immoralist, immoralواژههای مصوب فرهنگستان1. کسی که با نهاد اخلاق و ارزشها و هنجارهای اخلاقی مقبول و تثبیتشده ستیز دارد 2. ویژگی چیزی که مغایر با اخلاق و هنجارهای مقبول و تثبیت شده است