محارب، دغل باز، طرار، وانمود کننده
تحمیل شده
مضطرب، خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به
فساد، خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به
یکدلی، تلقین، انتقال فکر
درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهدۀ وضع و حال هیجانی او
چوپانان، دغل باز، طرار، وانمود کننده