inclinesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب، خمیدگی، خم کردن، تمایل داشتن، کج کردن، مستعد شدن، سرازیر کردن، شیب دادن، متمایل کردن، چسبیدن
دوقطبی مایلinclined dipoleواژههای مصوب فرهنگستاندوقطبی مرکزی کلی که مؤلفههای سهگانۀ آن در راستای محور چرخش زمین و در طولهای جغرافیایی صفر و نود قرار دارند
دوقطبی مایلinclined dipoleواژههای مصوب فرهنگستاندوقطبی مرکزی کلی که مؤلفههای سهگانۀ آن در راستای محور چرخش زمین و در طولهای جغرافیایی صفر و نود قرار دارند
مدار مایلinclined orbitواژههای مصوب فرهنگستانمداری که صفحة آن با صفحة مرجع، یا صفحة استوای جسم جاذب، زاویهای غیر از صفر دارد