indictدیکشنری انگلیسی به فارسیمحکومیت، متهم کردن، اعلام جرم کردن، تعقیب قانونی کردن، علیه کسی ادعا نامهتنظیم کردن
indictingدیکشنری انگلیسی به فارسیادعای، متهم کردن، اعلام جرم کردن، تعقیب قانونی کردن، علیه کسی ادعا نامهتنظیم کردن
indictingدیکشنری انگلیسی به فارسیادعای، متهم کردن، اعلام جرم کردن، تعقیب قانونی کردن، علیه کسی ادعا نامهتنظیم کردن