indecentدیکشنری انگلیسی به فارسیناخوشایند، خارج از نزاکت، ناپسند، گستاخ، بی حیا، شرم اور، نا نجیب، نا شایسته، فحاش
بی چیزدیکشنری فارسی به انگلیسیbeggar, bust , impecunious, indigent, necessitous, necessity, need, poor