infix، نشاندن، فرو کردن، جا دادن
نوعی وند که در میانۀ ستاک یا ریشه قرار گیرد
علامت گذاری
غیرفعال کردن، رها کردن، ازاد کردن، باز کردن، غیر ثابت کردن
امشب
مرغ دریایی
مجذوب
infixes
ثابت شده است
infixions
infixation
infixion