integratesدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام می شود، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن
integrateدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام کردن، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن
reintegratesدیکشنری انگلیسی به فارسیدوباره ادغام می شود، سر و سامان دادن، مجددا برقرار کردن، دوباره جمع اوری و متحد کردن
disintegratesدیکشنری انگلیسی به فارسیتجزیه می شود، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن، خرد کردن، فرو ریختن، فاسد شدن