integrationدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام، ائتلاف، انضمام، اختلاط، یک پارچگی، اتحاد عناصر مختلف اجتماع
horizontal integrationواژهنامه آزادادغام افقی؛ فرایندی که طی آن یک شرکت شرکت های تولیدی رقیب خود را می خرد و تحت مالکیت خود در می آورد.
vertical integrationواژهنامه آزادادغام عمودی؛ فرایندی که طی آن یک شرکت شرکت های توزیع و پخش محصولات خود را تحت تملک خود در می آورد تا پس از مرحلۀ تولید، کنترل خود را بر این قسمت ها افزایش دهد.
integrationدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام، ائتلاف، انضمام، اختلاط، یک پارچگی، اتحاد عناصر مختلف اجتماع
استخوانجوشیosseointegrationواژههای مصوب فرهنگستانجایگیری یک کاشتینه در فرایند تشکیل بافتهای استخوانی پیرامون خود بدون نیاز به هرگونه بافت الیافی در میان آنها
تمیز شکل ـ زمینة شنیداریauditory figure-grounddiscrimination, auditorydifferentiation, auditory selectivelistening, competing messagesintegrationواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی سامانة پردازش مرکزی در استخراج و دریافت اطلاعات صوتیِ مرتبط از نوفههای زمینهایِ متمایز
جزء انتگرالگیریelement of integrationواژههای مصوب فرهنگستانعبارت پس از علامت انتگرال در یک انتگرال معین