interceptingدیکشنری انگلیسی به فارسیرهگیری، قطع کردن، جدا کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن
بارانرباییinterception 1, interception lossواژههای مصوب فرهنگستانحفظ آب باران بهوسیلۀ پوشش گیاهی و تبخیر آن قبل از رسیدن به سطح زمین
خدمات راهنمایی شبکهinterception serviceواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن، مرکز در صورت وجود اشکال یا مانع در برقراری تماس یا در حین تماس بهطور خودکار در تماس مداخله میکند و مشترک را به پخشکنندۀ پیام صوتی وصل میکند
رهگیری 2interception 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند آشکارسازی نشانکهای الکترومغناطیسی هدف مورد نظر برای شناسایی عملکرد و موقعیت و مقاصد آن
رهگیری با واپایش زمینیGround-Controlled Interception, GCIواژههای مصوب فرهنگستانفنی که با استفاده از آن میتوان هواپیما یا موشک خودی را برای رهگیری مؤثر واپایش کرد
قاپیدندیکشنری فارسی به انگلیسیclutch, gobble, grab, intercept, interception, leap, pluck, seize, snap, snatch, swoop