interchangesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض ها، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangedدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض شده، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangeدیکشنری انگلیسی به فارسیتبادل، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
American Standard Code for Information Interchangeدیکشنری انگلیسی به فارسیکد استاندارد آمریکایی برای تبادل اطلاعات
ایستگاه تغییر خطinterchange station, transfer 2, interchange 1واژههای مصوب فرهنگستانایستگاهی که در آن مسافر از قطار یک خط پیاده میشود و با سوار شدن به قطار خط دیگر ادامۀ مسیر میدهد