entrenchesدیکشنری انگلیسی به فارسیentrenches، تجاوز کردن به، خندق کندن، در سنگر قرار دادن، سنگربندی کردن
entrenchedدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت شده، تجاوز کردن به، خندق کندن، در سنگر قرار دادن، سنگربندی کردن