اختراعinventionواژههای مصوب فرهنگستانپاسخی فنی و تازه به یک نیاز که نمود آن یک محصول یا یک فرایند یا روشی نوین باشد
inventingدیکشنری انگلیسی به فارسیاختراع، ساختن، اختراع کردن، ابداع کردن، از پیش خود ساختن، جعل کردن، چاپ زدن، تاسیس کردن، از خود در آوردن