زکشلغتنامه دهخدازکش . [ زَ ک َ ] (ص اِ) لذت و طعم و زمخت را گویند و به عربی عفص خوانند. (برهان ) (آنندراج ). زمخت و عفص و هر چیز که دهن را جمع کند. (ناظم الاطباء).زمخت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) : اوست بزغاله ای که چون سگ ده گرم در من فتاد سرد و زکش .<
کله خردیکشنری فارسی به انگلیسیblockhead, booby, bullheaded, jackass, pigheaded, thickhead, woodenheaded
آدم احمقدیکشنری فارسی به انگلیسیass, clod, donkey, moron, jackass, moke, nincompoop, oaf, pinhead, wanker, zany