hauntingدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموش نشدنی، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
پوستهپوسته شدنexfoliation, spalling, scaling 2, desquamation, sheeting, sheet jointingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن پوستهها یا ورقهای هممرکز از سنگ جدا میشود متـ . پوستهپوسته 1