jointsدیکشنری انگلیسی به فارسیمفاصل، مفصل، درزه، بند، خط اتصال، شریک، لولا، بند گاه، زانویی، پاتوغ، بند بند کردن، کردن
jointدیکشنری انگلیسی به فارسیمفصل، درزه، بند، خط اتصال، شریک، لولا، بند گاه، زانویی، پاتوغ، بند بند کردن، کردن، مشترک، توام، مشاع، متصل، شرکتی
درزههای بیسامانnonsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی که متعلق به یک دسته درزۀ واحد نیستند
درزههای سامانمندsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند
علفهفتبندیانPolygonaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از میخکسانان با حدود 45 سرده و 800 گونه که بندهای متورم (node joints) بسیاری در طول ساقههای آنها وجود دارد و دانههای فراوان تولید میکنند
درزههای بیسامانnonsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی که متعلق به یک دسته درزۀ واحد نیستند
درزههای سامانمندsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند