خوهللغتنامه دهخداخوهل . [ خوَهَْ / خُه ْ / خوهََ ] (ص ) کج . منحنی . ناراست . (برهان ) (ناظم الاطباء). کژ. (لغت نامه ٔ اسدی ). اریف . اریب . خُل . (یادداشت مؤلف ) : پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من <b
خوهلفرهنگ فارسی عمیدپیچخورده؛ کج؛ ناراست؛ دارای انحنا: ◻︎ وآن بندها که بست فلاطون پیشبین / خوهْل است و سست پیش کهین پیشکار من (ناصرخسرو: ۲۹۹).