آبداریjuiciness, succulenceواژههای مصوب فرهنگستانکیفیتی دریافتنی مربوط به حس چشایی که ناشی از وجود آب در مادۀ غذایی است
جوسنگلغتنامه دهخداجوسنگ . [ ج َ / جُو س َ ] (اِ مرکب ) (از: جو، شعیر + سنگ ، وزن ) یک قسمت از هفتادودو قسمت مثقال بوده است . (مقدمه ٔ ابن خلدون ). جو مقدار و همچند جو در کوچکی و وزن . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) : به قسطاسی بسنجم را
جوشنیلغتنامه دهخداجوشنی . [ ج َ ش َ ] (اِخ ) سمعانی گوید: به گمان من بطنی از غطفان است . (انساب سمعانی ).