کورآویزلغتنامه دهخداکورآویز. (ن مف مرکب ، ق مرکب ) درآویخته و سخت گرفته از کسی یا جایی چون کوران : او همی گفت و من چو دشنه ٔتیزدر کمر کرده دست کورآویز.نظامی (هفت پیکر ص 179).
کوروشلغتنامه دهخداکوروش . [ کورْ وَ ] (ق مرکب ) کوروار. مانند کور. چون کوران . همچون نابینایان : کوروش قائد و عصاطلبی بهر این راه روشن و هموار. هاتف .و رجوع به کوروار شود.