keelدیکشنری انگلیسی به فارسیزبان، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
مازهkeelواژههای مصوب فرهنگستانسازهای فولادی یا چوبی در امتداد طولی، از سینه تا پاشنه، در زیرینترین سطح شناور، متشکل از چندین تیر و صفحه که، بهعنوان ستون فقرات شناور، دیگر اجزای بدنه به آن متصل میشوند
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
keelhauledدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوع، سخت تنبیه کردن، با طناب در زیر کشتی کشیدن، سخت مواخذه و توبیخ کردن
keelsدیکشنری انگلیسی به فارسیزبان ها، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
keelhauledدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوع، سخت تنبیه کردن، با طناب در زیر کشتی کشیدن، سخت مواخذه و توبیخ کردن
دالانمازهduct keelواژههای مصوب فرهنگستاندالانی در داخل مازة کشتی یا در دورادور آن که در طول کشتی امتداد دارد و برای عبور دادن لولههای مختلف از آن استفاده میشود