خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
کنیملغتنامه دهخداکنیم . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه سورتجی است که در بخش دودانگه ٔ شهرستان شاهی واقع است و 665 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کانملغتنامه دهخداکانم . [ ن ِ ] (اِخ ) از بلاد بربر در اقصای مغرب از نواحی سودان . || گروهی از سودانیان . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). گروهی از سودانیان و از سیاهان . (ناظم الاطباء).