لمنسلغتنامه دهخدالمنس . [ ل ِ ن ُ ] (اِخ ) نام جزیره ای (به دریای اژه ) از مجمعالجزایر یونان ، دارای 2000 تن سکنه . و آن در زمان داریوش کبیر فتح و از یونانیان گرفته شد. (ایران باستان ج 1 ص 626</span
لیمنوسلغتنامه دهخدالیمنوس . (اِخ ) نام مردی مقدونی اهل خالاسترا . وی توطئه ای علیه اسکندر مقدونی ترتیب داد، اما قضیه به سبب نیکو ماخوس معشوقه ٔ وی کشف شد. (ایران باستان ج 2 ص 1675).
گل لمنسلغتنامه دهخداگل لمنس . [ گ ِ ل ِ ل ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به سجیل شود. (یادداشت مؤلف ).
چلمنیلغتنامه دهخداچلمنی . [ چ ُ م َ ] (حامص ) در تداول عامه ، به معنی گولی و سادگی و پخمگی است . فریب خوارگی . ابلهی . سفاهت . پفیوزی . و رجوع به چلمن شود.