launchesدیکشنری انگلیسی به فارسیراه اندازی می شود، به آب انداختن کشتی، انداختن، روانه کردن، اقدام کردن، پرت کردن، شروع کردن، پراندن
counterbalancesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعادل، موازنه، وزنه تعادل، پارسنگ، خنثی کردن، موازنه کردن، برابری کردن، پارسنگ کردن