largeدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، هنگفت، پهن، جامع، سترگ، جادار، لبریز، کامل، بسیط
قانون ضعیف اعداد بزرگweak law of large numbersواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بر پایۀ آن بهازای هر عدد دلخواه مثبت، احتمال آنکه اختلاف بین میانگین نمونهای تصادفی و میانگین جامعه بیش از آن عدد باشد، با افزایش اندازۀ نمونه به صفر میگراید
قانون قوی اعداد بزرگstrong law of large numbersواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بر پایۀ آن احتمال آنکه میانگین نمونهای تصادفی با افزایش اندازۀ نمونه به میانگین جامعه بگراید برابر یک است
largeدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، هنگفت، پهن، جامع، سترگ، جادار، لبریز، کامل، بسیط
enlargeدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگنمایی کنید، بزرگ کردن، با تفصیل شرح دادن، توسعه دادن، وسیع کردن، بسط دادن