largerدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگتر، بزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، هنگفت، پهن، جامع، سترگ، جادار، لبریز، کامل، بسیط
largestدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگترین، بزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، هنگفت، پهن، جامع، سترگ، جادار، لبریز، کامل، بسیط
بزرگسازagrandisseur, enlargerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی در تاریکخانه که با بزرگ کردن منفی عکس، به عکاسان امکان بزرگ کردن عکس را میدهد