levelsدیکشنری انگلیسی به فارسیسطوح، سطح، میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، یک دست، ترازسازی، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن، مسطح کردن
جمعیت ترازهاpopulation of levelsواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که تعداد نسبی ذرات را در حالتهای مختلف انرژی معین میکند